کد مطلب:190888 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:134

امیرالمؤمنین علی و امانت داری پیغمبر
هنگامی كه رحلت جانسوز پیامبر صلی الله علیه و آله نزدیك شد، آن حضرت عمویش عباس و علی علیه السلام را به حضور طلبید، و به عباس فرمود:ای عموی محمد صلی الله علیه و آله! آیا می پذیری كه ارث محمد صلی الله علیه و آله را ببری، و قرض او را ادا كنی، و به وعده هایش وفا نمایی؟

عباس، پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله را نپذیرفت و عذر خود را چنین بیان كرد:

ای رسول خدا! پدر و مادرم به فدایت؛ من پیرمرد و عیالوار هستم و ثروت اندك دارم «و أنت تباری الریح» و تو در سخاوت با باد مسابقه گذاشته ای (یعنی مثل باد، پیاپی اموال خود را به دامن فقرا و مستمندان می ریزی) چه كسی طاقت انجام وصیت تو را دارد.

پیامبر صلی الله علیه و آله اندكی سر به پایین انداخت و سپس سر برافراشت و بار دیگر فرمود:ای عباس! آیا می پذیری ارث محمد صلی الله علیه و آله را ببری، و قرضش را ادا كنی، و وعده هایش را انجام دهی؟

عباس، بار دیگر گفت: پدر و مادرم به فدایت؛ من پیرمرد عیالوار و مستمندی هستم و تو با باد (در همت عالی و سخاوت) مسابقه می گذاری.

(این تكرار پیامبر صلی الله علیه و آله برای اتمام حجت بر عباس بود؛ و



[ صفحه 196]



نیز به سبب این كه برای مردم آشكار گردد كه عباس مانند علی علیه السلام صلاحیت برای میراث داری و امانت های پیامبر صلی الله علیه و آله را ندارد) .

در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: همانا وصیتم را به شخصی می سپارم كه كاملا صلاحیت دریافت آن را دارد. سپس به حضرت علی علیه السلام رو كرد و فرمود:ای برادر محمد صلی الله علیه و آله ! آیا می پذیری كه وعده های محمد صلی الله علیه و آله را اجرا كنی و قرضش را ادا نمایی، و آنچه را كه از او به ارث مانده، بگیری؟

علی علیه السلام عرض كرد: آری؛ پدر و مادرم به قربانت؛ سود و زیانش با خودم.

علی علیه السلام می گوید: در این هنگام، پیامبر صلی الله علیه و آله انگشترش را از دستش بیرون آورد و به من داد و فرمود: تا زنده هستم، این انگشتر را به دست خود كن.

هنگامی كه آن انگشتر را گرفتم، در انگشت دستم نمودم و به آن انگشتر نگاه كردم. فتمنیت من جمیع ما ترك الخاتم؛ (آن چنان به نظرم بزرگ جلوه كرد) كه آرزو كردم كه در میان همه ی آنچه كه از پیامبر صلی الله علیه و آله مانده، همین انگشتر را داشته باشم (كه از جهت شرافت، كرامت، افتخار، بركت و عزت، برای من كافی است) .

سپس پیامبر صلی الله علیه و آله با صدای بلند بلال حبشی را صدا زد و فرمود:ای بلال! آن كلاهخود، زره، پرچم، پیراهن، ذوالفقار، عمامه ی سحاب، و جامه ی برد، كمربند و عصا را به این جا بیاور.

بلال آن ها را آورد. علی علیه السلام می فرماید: من تا آن لحظه، آن كمربند



[ صفحه 197]



را ندیده بودم. قطعه و رشته ای آورد كه چشم ها را خیره می كرد، و معلوم شد كه از كمربندهای بهشتی است.

پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:ای علی! این كمربند را جبرئیل برایم آورد و گفت:ای محمد صلی الله علیه و آله! این را در حلقه های زره بگذار، و در جای كمربند به كمر ببند. سپس دو جفت نعلین عربی طلبید كه یكی وصله دار و دیگری بی وصله بود، و دو پیراهن خواست كه با یكی به معراج، و با دیگری به جنگ احد رفته بود، و سه كلاه را خواست كه یكی كلاه مسافرت، و دیگری كلاه روز عید فطر و قربان و روزهای جمعه بود و سومی كلاهی كه در نزد اصحاب، آن را به سر می نهاد.

سپس فرمود:ای بلال! دو استر شهباء و دلدل، و دو شتر عضباء و قصواء، و دو اسب جناح و حیزوم را بیاور.

اسب جناح همان بود كه به در مسجد بسته می شد، و پیامبر صلی الله علیه و آله برای كارهای شخصی خود، مردی را كه به دنبال كاری می فرستاد، از وی می خواست بر آن سوار شود و با شتاب برود و كارها را انجام دهد.

اسب حیزوم، اسبی بود كه پیغمبر صلی الله علیه و آله (بر آن سوار می شد و) به او می فرمود: به پیش برو ای حیزوم (ای بلند قامت و برجسته) . همچنین بلال، الاغی را كه نام آن «عفیر» بود، آورد.

آنگاه پیامبر صلی الله علیه و آله آن ها را تحویل امیرالمؤمنین علی علیه السلام داد و فرمود: تا زنده هستم، این ها را در اختیار خود بگیر.

امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید: نخستین چهارپایی كه بعد از



[ صفحه 198]



رحلت پیغمبر صلی الله علیه و آله مرد، همان عفیر بود كه خود را در چاه بنی خطمه انداخت و مرد [1] .


[1] اصول كافي، ج 1، ص 237، ح 9، باب ما عند الائمه عليهم السلام من سلاح رسول الله صلي الله عليه و آله و متاعه.